صفحه قبل

 

صفحه بعد 



227

ای رفيق، بايد از امر الهی نگذريم و به آنچه حجّت خود قرار فرموده راضی شويم و سر بنهيم. خلاصه، حجّت و برهان اين آيه مُنزله اعظم ازآن است که اين عليل تواند اقامه دليل نمايد واللّهُ يَقولُ الحَقَّ وَهُوَ يَهدِی السَّبيلَ وهُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ و هُوَ العَزيزُ الجَميلُ.

228

و همچنين می فرمايد: "تلکَ آياتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْکَ بِالْحقِّ فَبِاَيِّ حَدِيثٍ بَعدَاللّهِ وَ آياتِهِ يُوْمِنُونَ." می فرمايد: اين است آيات مُنزله از سماء هويّه، می خوانيم بر شما. پس به کدام سخن بعد از ظهور حقّ و نزول آيات او ايمان می آورند؟ اگر تلويح اين آيه را ملتفت شوی می فهمی که هرگز مظهری اکبر از انبياء نبوده و حجّتی هم اکبر و اعظم از آيات منزله در ارض ظاهر نشده. بلکه اعظم از اين حجّت، حجّتی ممکن نه إلّا ما شاء ربّک.

229

و در جای ديگر می فرمايد: "وَيْلٌ لِکُلِّ اَفّاکٍ اَثيْمٍ يَسْمَعُ آياتِ اللّهِ تُتْلَی عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَکبِراً کَانْ لَمْ يَسمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ اَليمٍ." يعنی وای بر افک کننده گنهکار که می شنود آيات نازله از سماء مشيّت الهيّه را که خوانده می شود بر او، پس استکبار می نمايد که گويا نشنيده آن را، پس بشارت ده او را به عذابی دردناک. اشارات همين آيه کلّ من فی السّموات و الارض را کفايت می کند لَو کانَ النّاسُ فی آياتِ رَبِّهِمْ يَتَفَرّسُونَ.چنانچه اليوم می شنويد که اگر از آيات الهيّه قرائت شود احدی اعتنا ندارد که گويا پست ترين امرها نزدشان آيات الهيّه است و حال آنکه اعظم از آيات امری نبوده و نخواهد بود. بگو به ايشان: ای بی خبران، می گوئيد آنچه را قبل، پدران شما گفتند. اگر ايشان ثمری از شجره اعراض خود ديدند شما هم خواهيد ديد. و عنقريب با آبای خود در نار مقرّ خواهيد يافت. فالنّار مَثْواهُمْ فَبِئْسَ مَثْوَی الظّالِمينَ.

230

و در جای ديگر می فرمايد: "و إذَا عَلِمَ مِنْ آياتِنَا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً اولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهينٌ." يعنی در وقتی که عالم شود از آيات ما شيئی را، اخذ می نمايد آن را از روی استهزاء از برای ايشان است عذابی خوار کننده. از جمله استهزاء اين بود که می گفتند معجزه ديگر ظاهر نما و برهان ديگر بياور. آن يکی "فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء." می گفت و ديگر "إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاءِ." مذکور می داشت. به مثل يهودان عهد موسی که تبديل نمودند مائده سمائيّه را به اشيای خبيثه سير و پياز، آن قوم هم طلب تبديل می نمودند آيات مُنزله را به ظنونات نجسه کثيفه. چنانچه اليوم مشاهده می شود که مائده معنويّه از سماء رحمت الهيّه و غمام مکرمت سبحانيّه نازل است و بحور حيوان در رضوان جنان به امر خالق کن فکان در موج و جريان و جميع چون کلاب بر اجساد ميّته مجتمع آمده‏اند و به برکه شور که ملح اجاج است قانع گشته‏اند. سبحان اللّه، کمال تحيّر حاصل است از عبادی که بعد از ارتفاع اعلام مدلول، طلب دليل می نمايند و بعد از ظهور شمس معلوم، به اشارات علم تمسّک جسته‏اند. مثل آن است که از آفتاب در اثبات نور او حجّت طلبند و يا از باران نيسان در اثبات فيضش برهان جويند. حجّت آفتاب نور اوست که اشراق نموده و عالم را فرا گرفته و برهان نيسان جود اوست که عالم را به ردای جديد تازه فرموده. بلی، کور از آفتاب جز گرمی حاصلی نداند و ارض جرز از رحمت نيسانی فضلی احصاء ننمايد.
عجب نبود که از قرآن نصيبی نيست جز نقشی        که از خورشيد جز گرمی نيابد چشم نابينا

231

و در جای ديگر می فرمايد: "وَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ." يعنی در وقتی که تلاوت کرده می شود بر ايشان آيات ما، نيست حجّت ايشان مگر آنکه بگويند بياوريد پدرهای ما را اگر هستيد راست گويان. مشاهده نما که چه حجّت ها بر آن رحمت های کامله واسعه می گرفتند. به آياتی که حرفی از آن اعظم است از خلق سماوات و ارض و مردگان وادی نفس و هوی را به روح ايمان زنده می فرمايد استهزاء می نمودند و می گفتند: پدرهای ما را از قبر بيرون آر. اين بود اعراض و استکبار قوم. و هر کدام از اين آيات برای کلّ من علی الارض حجّتی است محکم و برهانی است معظّم که جميع ارض را کفايت می کند لَو اَنتُم فی آياتِ اللّهِ تَتَفَکَّرُونَ. و در همين آيه مذکوره لئالی اسرار مکنون است. اگر فی الجمله دردی يافت شود دوا می رسد.

232

گوش به حرف های مزخرف عباد مدهيد که می گويند کتاب و آيات از برای عوام حجّت نمی شود زيرا که نمی فهمند و احصاء نمی کنند، با اينکه اين قرآن حجّت است بر مشرق و مغرب عالم. اگر قوّه ادراک آن در مردم نبود چگونه حجّت بر کلّ واقع می شد؟ از اين قرار، بر معرفت الهيّه هم نفسی مکلّف نيست و لازم نه زيرا که عرفان او اعظم از عرفان کتاب اوست و عوام استعداد ادراک آن ندارند.

233

باری، اين سخن به غايت لغو و غير مقبول است. همه از روی کبر و غرور گفته می شود که مردم را از رياض رضای الهی دور کنند و زمام آنها را محکم حفظ نمايند. با اينکه نزد حقّ اين عوام از علمای ايشان که از حقّ اعراض نموده‏اند به غايت مقبول تر و پسنديده ترند. و فهم کلمات الهيّه و درک بيانات حمامات معنويّه هيچ دخلی به علم ظاهری ندارد. اين منوط به صفای قلب و تزکيه نفوس و فراغت روح است. چنانچه حال عبادی چند موجودند که حرفی از رسوم علم نديده‏اند و بر رفرف علم جالسند و از سحاب فيض الهی رياض قلوبشان به گل های حکمت و لاله های معرفت تزيين يافته. فَطُوبی لِلمُخلِصينَ مِن اَنوارِ يَومٍ عَظيمٍ.

234

و همچنين می فرمايد: "وَ الَّذينَ کَفَرُوا بِآياتِ اللّه وَ لِقائِهِ اولئِکَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَ اولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ اَليمٌ." و همچنين می فرمايد : "وَ يَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ." مضمون اين آيه واضح است. مشاهده فرمائيد که بعد از تنزيل آيات چه می گفتند: آيا ما ترک کننده ايم خدايان خود را برای شاعری مجنون ؟ که آن حضرت را شاعر می ناميدند و به آيات الهيّه سخريّه می نمودند و می گفتند: اين کلمات اساطير اوّلين است، يعنی کلماتی است که قبل گفته شده و محمّد آن کلمات را ترکيب نموده می گويد از خداست.

235

چنانچه اليوم به مثل همان را شنيده ايد که نسبت به اين امر می دهند و می گويند که اين کلمات را با کلمات قبل ترکيب نموده و يا کلماتی است مغلوط. قَد کَبُرَ قَولُهُم وَ صَغُرَ شَأنُهُم وَحدُّهُم.

236

اين است که بعد از اين انکارها و اعتراضات که مذکور شد گفتند: بعد از موسی و عيسی، موافق کتب نبايد نبيّ مستقلّ که ناسخ شريعت باشد مبعوث شود. بايد شخصی بيايد که مکمّل شريعت قبل باشد. اين آيه مبارکه که مشعر بر جميع مطالب الهيّه و مُدلّ بر عدم انقطاع فيوضات رحمانيّه است نازل شد: "وَ لَقَدْ جَائَکُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فی شَکٍّ مِمَّا جائَکُمْ به حَتّی إذَا هَلَکَ قُلتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ مِنْ بَعدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ يُضِلُّ اللّهُ مَن هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ." و به تحقيق آمد شما را يوسف از پيش با بيّنه ها، پس پيوسته بوديد در شکّ از آنچه آمد شما را به آن، تا چون هلاک شد گفتيد مبعوث نمی گرداند خدا بعد از او رسولی را، و همچنين اضلال می کند خدا کسی را که اوست اسراف کننده و شکّ آورنده به پروردگار خود. پس، از اين آيه ادراک فرمائيد و يقين کنيد که در هر عصر امم آن عهد به آيه ای از کتاب تمسّک جسته از اين گونه حرف های مزخرف می گفتند که ديگر نبيّ نبايد در ابداع بيايد. مثل آنکه آيه انجيل را که مذکور شده، علمای آن استدلال به آن نمودند که هرگز حکم انجيل مرتفع نمی شود و پيغمبری مستقلّ مبعوث نگردد الّا برای اثبات شريعت انجيل. و اکثری از ملل مبتلا به اين مرض روحی شده‏اند.

237

چنانچه اهل فرقان را می بينی که چگونه به مثل امم قبل به ذکر خاتم النّبيّين محتجب گشته‏اند، با اينکه خود مقرّند بر اينکه "وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ." بعد که راسخ در علوم و امّها و نفسها و ذاتها و جوهرها بيان می فرمايد که قدری مخالف هوای ايشان واقع می شود اين است که می شنوی که چه می گويند و چه می کنند. و نيست اينها مگر از رؤسای ناس در دين يعنی آنهائی که الهی بجز هوی اخذ نکرده‏اند و بغير ذهب مذهبی نيافته‏اند و به حجبات علم محتجب گشته‏اند و به ضلالت آن گمراه شده‏اند. چنانچه به تصريح تمام ربّ الانام می فرمايد :  "أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ." يعنی آيا ديدی آن غافل را که گرفت خدای خود خواهش های نفس خود را و اضلال کرد خدا او را بر علمی، و مهر نهاد بر گوش و دلش و گردانيد بر چشمش پرده، پس که هدايت می کند او را از بعد خدا؟ آيا پند نمی گيريد؟

238

در معنی "وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْمٍ." اگر چه در ظاهر آن است که ذکر شده و ليکن نزد اين فانی، مقصود از آيه علمای عصراند که اعراض از جمال حقّ نمودند و به علوم خود که از نفس و هوی ناشی گشته متمسّک شده بر نبأ الهی و امر او احتجاج می نمودند. "قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ." و همچنين می فرمايد: "وَ إذَا تُتْلی عَلَيْهمْ آياتُنا بَيِّنَاتٍ قَالُوا ما هَذَا إلّا رَجُلٌ يُريدُ اَنْ يَصُدَّکُمْ عَمّا کَانَ يَعْبُدُ آباؤُکُمْ و قَالُوا ما هَذا إلّا إفکٌ مُفْتَریً." و الحقّ يقول : و چون خوانده شود بر ايشان، يعنی بر آن کفره فجره، آيات قدسيّه احديّه، گويند آن مشرکانِ از حقّ بی خبران، نيست اين رسول پروردگار مگر مردی که می خواهد منع کند شما را از آنچه که می پرستيدند آن را پدرهای شما و ديگر گفتند نيست اين مگر کذبی افترا کرده شده.

239

بشنويد ندای قدس الهی و نوای خوش صمدانی را که چگونه در تلويح، انذار فرموده مکذّبين آيات را و بيزاری جسته منکرين کلمات قدسيّه را. و بُعد ناس را ملاحظه فرمائيد از کوثر قرب و اعراض و استکبار آن محرومان را بر آن جمال قدس. با اينکه آن جوهر لطف و کرم، هياکل عدم را به عرصه قِدَم هدايت می فرمود و آن فقيران حقيقی را به شريعه قدسيّه غنا دلالت می نمود مع ذلک بعضی می گفتند اين مردی است افترا کننده بر پروردگار عالميان و بعضی می گفتند اين منع کننده است ناس را از شريعه دين و ايمان و برخی نسبت جنون می دادند و امثال ذلک.

240

چنانچه اليوم مشاهده می کنيد چه سخن های لغو که به آن جوهر بقا گفته‏اند و چه نسبت ها و خطاها که به آن منبع و معدن عصمت داده‏اند. با اينکه در کتاب الهی و لوح قدس صمدانی در جميع اوراق و کلمات، انذار فرموده مکذّبين و معرضين آيات منزله را و بشارت فرموده مقبلين آن را، با وجود اين چقدر اعتراضات که بر آيات منزله از سماوات قدسيّه بدعيّه نموده‏اند. و حال آنکه چشم امکان چنين فضلی نديده و قوّه سمع اکوان چنين عنايتی نشنيده که آيات به مثابه غيث نيسانی از غمام رحمت رحمانی جاری و نازل شود. چه که انبيای اولوالعزم که عظمت قدر و رفعت مقامشان چون شمس واضح و لائح است مفتخر شدند هر کدام به کتابی که در دست هست و مشاهده شده وآيات آن احصا گشته و از اين غمام رحمت رحمانی اين قدر نازل شده که هنوز احدی احصا ننموده. چنانچه بيست مجلّد الآن به دست می آيد و چه مقدار که هنوز به دست نيامده و چه مقدار هم که تاراج شده و به دست مشرکين افتاده و معلوم نيست چه کرده‏اند.

241

ای برادر، بايد چشم گشود و تفکّر نمود و ملتجی به مظاهر الهيّه شد که شايد از مواعظ واضحه کتاب پند گيريم و از نصائح مذکوره در الواح متنبّه شويم، اعتراض بر مُنزل آيات نکنيم، امرش را به جان تسليم کنيم و حکمش را به تمام جان و روان قبول نمائيم و مذعن شويم که شايد در فضای رحمت وارد شويم و در شاطی فضل مسکن يابيم.وَ إنّهُ بِعبادِهِ لَغَفُورٌ رَحيمٌ .

242

و همچنين می فرمايد : "قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ." چقدر واضح است مقصود در اين آيه و چه مبرهن است حجّيّت آيات منزله. و اين آيه در وقتی نازل شد که کفّار به اسلام اذيّت می نمودند و نسبت کفر می دادند چنانچه نسبت می دادند به اصحاب آن حضرت که به خدا کافر شده ايد و به ساحری کذّاب مؤمن و موقن گشته ايد. و در صدر اسلام که هنوز امر بر حسب ظاهر قوّت نداشت در هر مقام و مکان که دوستان آن حضرت را ملاقات می نمودند نهايت اذيّت و زجر و رجم و سبّ بر آن مقبلين إلی اللّه معمول می داشتند. در اين وقت اين آيه مبارکه از سماء احديّه نازل شد به برهانی واضح و دليلی لائح. و تعليم فرمود اصحاب آن حضرت را که بگوئيد به کافران و مشرکان که آيا اذيّت می کنيد ما را و ستم می نمائيد و عملی از ما صادر نشد مگر آنکه ايمان آورديم به خدا و به آياتی که نازل شد بر ما از لسان محمّد، و همچنين آياتی که نازل شد بر انبيای او از قبل که مقصود اين است تقصيری نداريم مگر آنکه آيات جديده بديعه الهيّه را که بر محمّد نازل شد و آيات قديمه که بر انبيای قبل نازل شد جميع را من عنداللّه دانستيم و تصديق و اذعان نموديم. و اين دليلی است که سلطان احديّه تعليم فرموده عباد خود را.

243

مع ذلک آيا جائز است اين آيات بديعه که احاطه فرمود شرق و غرب را، از آن معرض شوند و خود را از اهل ايمان دانند؟ و يا آنکه مؤمن شوند مُنزل آيات را؟ به اين استدلال که خود فرموده مقرّين را از اهل ايمان محسوب نفرمايد؟ حاشا ثمّ حاشا که مقبلين و مقرّين آيات احديّه را از ابواب رحمت خود براند و متمسّکين به حجّت مثبته را تهديد فرمايد. إذ إنَّهُ مُثْبِتُ الْحقِّ بِآياتِهِ وَ مُحَقِّقُ الاَمرِ بِکلِماتِهِ وَ إنَّهُ لَهُوَ المُقتَدِرُ المُهَيمِنُ القَديرُ.

244

و همچنين می فرمايد "وَ لَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْکَ کِتاباً فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِاَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ کَفَرُوا إنْ هَذا اِلّا سِحرٌ مُبينٌ." و اکثری آيات فرقانيّه مدلّ و مشعر بر اين مطلب است و اين بنده اختصار نمودم به اين آيات مذکوره. و حال ملاحظه فرمائيد که در جميع کتاب جز آيات را که حجّت قرار فرموده برای معرفت مظاهر جمال خود، ديگر امری ذکر شده تا به آن متمسّک شوند و اعتراض نمايند؟ بلکه در همه موارد بر منکرين آيات و استهزاء کننده آن وعده نار فرموده‏اند چنانچه معلوم شد.

245

حال اگر کسی بيايد به کرورها از آيات و خطب و صحائف و مناجات بی آنکه به تعليم اخذ نموده باشد، آيا به چه دليل می توان اعتراض نمود و از اين فيض اکبر محروم شد؟ و جواب چه خواهند گفت بعد از عروج روح از جسد ظلمانی؟ آيا متمسّک می شوند که به فلان حديث تمسّک جستيم و چون معنی آن را به ظاهر نيافتيم لهذا بر مظهر امر اعتراض نموديم و از شرائع حقّ دور گشتيم؟ آيا نشنيده ايد که از جمله علّت اينکه بعضی از انبياء اولو العزم بودند نزول کتاب بود بر آنها؟ و اين مسلّم است، با وجود اين چگونه جائز است که بر صاحب کتب که چندين مجلّدات از او ظاهر شده به حرف های فلان> از روی جهل بعضی کلمات برای القای شبهه در قلوب جمع نموده و شيطان عصر شده برای اغفال عباد و اضلال من فی البلاد، پيروی نمايند و از خورشيد فيض الهی بی بهره گردند؟ و از همه اين مراتب گذشته، آيا از اين نَفَس قدسی و نَفْس رحمانی احتراز جويند و ادبار نمايند نمی دانم به که تمسّک جويند و به کدام وجه اقبال کنند؟ بلی، "وَ لِكُلِّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوليهَ." فَقَد هَدَيناکَ السَّبيلَينِ فی هذَينِ المِنْهَجَينِ، ثُمَّ امشِ عَلی ما تَختارُ لِنَفْسِکَ.وَهذا قَولُ الحَقِّ و ما بَعدَ الحقِّ إلّا الضَّلالُ.

246

و از جمله ادلّه بر اثبات اين امر آنکه در هر عهد و عصر که غيب هويّه در هيکل بشريّه ظاهر می شد بعضی از مردمی که معروف نبودند و علاقه به دنيا و جهتی نداشته‏اند به ضياء شمس نبوّت مستضیء و به انوار قمر هدايت مهتدی می شدند و به لقاءاللّه فائز می گشتند. لهذا اين بود که علمای عصر و اغنيای عهد استهزاء می نمودند. چنانچه از لسان آن گمراهان می فرمايد: "فَقَالَ الملَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قُومِهِ مَا نَراكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَ مَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُم أَرَاذِلْنَا بِادِيَ الرَّأْيِ وَ مَا نَرَى لَكُم عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ." اعتراض می نمودند و به آن مظاهر قدسيّه می گفتند که متابعت شما نکرده مگر اراذل ما که اعتنائی به شأن آنها نيست و مقصودشان اين بوده که علماء و اغنياء و معارف قوم به شما ايمان نياوردند و به اين دليل و امثال آن، استدلال بر بطلان من له الحقّ می نمودند.

247

و امّا در اين ظهور اظهر و سلطنت عظمی جمعی از علمای راشدين و فضلای کاملين و فقهای بالغين از کأس قرب و وصال مرزوق شدند و به عنايت عظمی فائز گشتند و از کون و امکان در سبيل جانان گذشتند. بعضی از اسامی آنها ذکر می شود که شايد سبب استقامت انفس مضطربه و نفوس غير مطمئنّه شود.

248

از آن جمله جناب ملّا حسين است که محلّ اشراق شمس ظهور شدند. لَو لاهُ مَا استَوَی اللّهُ عَلی عَرشِ رَحمانِيَّتِهِ و ما استَقَرَّ علی کُرسِيِّ صَمَدانِيَّتِهِ. و جناب آقا سيّد يحيی که وحيد عصر و فريد زمان خود بودند و ملّا محمّد علی زنجانی و ملّا علی بسطامی و ملّا سعيد بارفروشی و ملّا نعمة اللّه مازندرانی و ملّا يوسف اردبيلی و ملّا مهدی خوئی و آقا سيّد حسين ترشيزی و ملّا مهدی کندی و برادر او ملّا باقر و ملّا عبد الخالق يزدی و ملّا علی برقانی و امثال آنها که قريب چهارصد نفر بودند که اسامی جميع در لوح محفوظ الهی ثبت شده.

249

همه اينها مهتدی و مقرّ و مذعن گشتند برای آن شمس ظهور به قسمی که اکثری از مال و عيال گذشتند و به رضای ذی الجلال پيوستند. و از سر جان برای جانان برخاستند و انفاق نمودند به جميع آنچه مرزوق گشته بودند. به قسمی که سينه هاشان محلّ تيرهای مخالفين گشت و سرهاشان زينت سنان مشرکين. چنانچه ارضی نماند مگر آنکه از دم اين ارواح مجرّده آشاميد و سيفی نماند مگر آنکه به گردن هاشان ممسوح گشت. و دليل بر صدق قولشان فعلشان بس. آيا شهادت اين نفوس قدسيّه که به اين طريق جان در راه دوست دادند که همه عالم از ايثار دل و جانشان متحيّر گشتند کفايت نمی کند برای اين عبادی که هستند، و انکار بعضی عباد که دين را به درهمی دادند و بقا را به فنا تبديل نمودند و کوثر قرب را به چشمه های شور معاوضه کردند و بجز اخذ اموال ناس مرادی نجويند؟ چنانچه مشاهده می شود که کلّ به زخارف دنيا مشغول شده‏اند و از ربّ اعلی دور مانده.

250

حال انصاف دهيد که شهادت اينها مقبول و مسموع است که قولشان و فعلشان موافق و ظاهرشان و باطنشان مطابق به نحوی که تاهَتِ العُقُولُ فی اَفعالِهِمْ و تَحَيَّرَتِ النُّفُوسُ فِی اصْطِبارِهِم و بِما حَمَلَتْ اَجسادُهُم و يا شهادت اين معرضين که بجز هوای نفس نفسی بر نيارند و از قفس ظنونات باطله نجاتی نيافته‏اند؟ و در يوم سر از فراش برندارند مگر چون خفّاش ظلمانی در طلب دنيای فانيه کوشند و در ليل راحت نشوند مگر در تدبيرات امورات دانيه کوشند. به تدبير نفسانی مشغول گشته و از تقدير الهی غافل شده‏اند. روز به جان در تلاش معاشند و شب در تزيين اسباب فراش. آيا در هيچ شرع و ملّتی جايز است که به اعراض اين نفوس محدوده متمسّک شوند و از اقبال و تصديق نفوسی که از جان و مال و اسم و رسم و ننگ و نام در رضای حقّ گذشته‏اند اغفال نمايند؟

  صفحه قبل

 

صفحه بعد